پشتکار ...
بعضی چيزا فقط تو دنياي بچه ها معني داره؛ يه بار از نه تا پله بالا ميره و خودش سر ميخوره و بار ديگه سر کليدي رو از من ميگيره و دوباره نه تا پله رو بالا ميره و اين بار سرکليدي رو ميذاره بالاي سرسره و هلش ميده پايين، بعد خودش از پله ها بر ميگرده تا سرکليدي رو پايين سرسره برداه و بده به من و حالا باز نوبت خودشه ... به هيچ قيمتي هم حاضر نيست پشت سر این شخصیت محترم (سرکليدي) خودشم سر بخوره و بياد پايين، این کار رو بارها و بارها مثل یک پروژه مهم و با جدیت تمام انجام میده، مات و مبهوت این کارشم و منتظرم ببینم کی خسته میشه ... وقتی دستاشو با مایع میشوره یا موقعی که سر عروسکاشو توی حمام شامپو میزنه و خلاصه هر وقتی که داره کاری رو با جدیت و تمرکز...